Web Analytics Made Easy - Statcounter

به گزارش باشگاه خبرنگاران جوان، سریال "سرجوخه" شب گذشته به پایان راه رسید. همان‌طور که تهیه‌کننده این مجموعه تلویزیونی گفت آنچه از "سرجوخه" باقی می‌ماند یک ابراهیم است و دوم یک اسم؛ قصه اینجا تمام شد، اما قرار است بحث جوخه‌های ترور اقتصادی، سوژه دیگر سازندگان این سریال باشد، البته بحث فصل دوم "خانه امن" این روز‌ها نگارش خودش را پیگیری می‌کند، همان نوع سریال‌های چندبعدی که تلویزیون بیش از همیشه به آن نیازمند است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در "سرجوخه" داستان فریب آدم‌ها و شاخ‌های توخالی اینستاگرام به نمایش درآمد که نمونه و مصداق بارز آن در خبر ۲۰:۳۰ هم دیده شد، همان آدم‌هایی که فریبِ موساد و اسرائیل را خوردند و مثل کاراکتر غلامرضای داستان وارد اتفاقات پیچیده‌ای شدند، همان مستندی که چند سال پیش از شبکه پرس‌تی‌وی و سپس از شبکه مستند پخش شد و دقیقاً داستانِ غلامرضای سریال "سرجوخه" را بیان کرد، داستان ورزشکاری که رزومه کاری خود را روی سایت‌های کاریابی می‌گذارد و او را برای آموزش به تایلند می‌برند و ادامه ماجرا....

همان‌طور که سازندگان سریال و بازیگرانش به نکته‌های آموزشی و آگاهی‌دهنده این سریال و مجموعه‌هایی که باید برای نسلِ جوان و نوجوانِ امروز ساخته شود، اشاره کردند آنچه در امثالِ سریال‌های "خانه امن"، "سارق روح" و "سرجوخه" می‌تواند حائز اهمیت باشد مقابله با اسرائیل است. ابوالفضل صفری در همه سریال‌هایی که با احمد معظمی (کارگردان) کار کرده اصرار داشته است اسرائیل را سیبلِ اصلی قرار دهد و قهرمان فیلم را به‌سمتی ببرد که نهایتاً به آن شلیک کند.

در سریال «سرجوخه» سه نفر از سه حوزه اجتماعی به مخاطب معرفی شد؛ رامین کشمیری با بازی قربان نجفی، حمیدرضا محمدی در نقش غلامرضا و بالاخره سامان صفاری در نقش کیان! در داستان مهندس کشمیری مخاطب دانای کل می‌شود و می‌داند که قرار است موساد در راستای ایجاد بحران‌های مصنوعی، برق را قطع و آبِ حداقل یک منطقه شهری را آلوده کند، اما کشمیری که برای گرفتن اقامت یک کشور خارجی اقدام کرده هرگز نمی‌داند در دام ویزا افتاده است! به‌محض اینکه رامین کشمیری موقعیت شغلی خود را مکتوب و دسترسی فعلی خود را به تونل‌هایی که انتقال‌دهنده آب و برق‌اند اعلام می‌کند، موساد برای رسیدن به اهدافش ابزاری را پیدا می‌کند تا از طریق موقعیت شغلی کشمیری بتواند خرابکاران را به‌جای تکنسین وارد تونل کند!

پُرواضح است کشمیری هرچه باشد حاضر نیست به آلوده‌سازی آب تن در دهد لذا با مهندسی ذهن و از طریق ساده‌سازی صرفاً قطع آب و برق موقت را مطرح می‌کنند تا بتوانند خرابکاران را وارد تونل کنند. زمانی که رامین کشمیری متوجه می‌شود موضوع پیچیده‌تر از آن است که تعریف کرده‌اند عصیان می‌کند، عصیانی که دیرهنگام است تا اینکه مجبور به فرار می‌شود.

غلامرضا و کیان را هم در ادامه داستان برای دو هدفِ همسو (ترور سازنده برتر دستگاه‌های ونتیلاتور و آتش زدن کارخانه تولید ونتیلاتور) از دو طبقه اجتماعی شناسایی و هرکدام را با مُدلی استخدام می‌کنند، اما رابط هر دو یکی است که غلامرضا او را به نام فلورا و کیان او را به نام آنا می‌شناسد. فلورا و آنا که در حقیقت نام "آشیرا" یک صهیونیست و عضو موساد است برای غلامرضا دام عسل پهن می‌کند. او برای جذب کیان حرف از پول می‌زند، اما به هیچ‌کدام درباره واقعیت عملی که می‌خواهند انجام دهند، حرفی نمی‌زند!

سریال «سرجوخه» تنها چند روشِ کار موساد را با قصه‌ای جذاب بیان کرد. نکته‌ای که حسین امیرجهانی نویسنده سریال در جریانِ این گفتگو مطرح می‌کند: «سرجوخه» ثابت کرد تلویزیون، هیچ منعی برای پرداختن به فضا‌های متفاوت و قصه‌های جدید و پرالتهاب ندارد و تولید آثار این‌چنینی به جذب مخاطب و تقویت حوزه نمایشی تلویزیون کمک خواهد کرد.

موضوع دیگری که راجع به آن بیشتر با بازیگر نقش «آوین» همان شاخ یا اینفلوئنسر داستان "سرجوخه" گفتگو کردیم و البته بحث داغی هم به وجود آورد؛ سایت‌های شرط‌بندی و قمار و فعالیت این شاخ‌های اینستاگرامی است، پایگاه‌های شرط‌بندی که مخاطب نسبت به آن، ناآگاه است و برخی شاخ‌های اینستاگرامی نشسته‌اند و زندگی اشرافی خود را به رخ مردم می‌کشند، در صورتی که به‌ظنّ بسیاری از کارشناسان همه آن‌ها ساختگی‌اند و تصمیم‌گیرنده اصلی فرد دیگری است و آن‌ها به‌خاطر ظواهر و کار‌های زرد جلو دوربین قرار می‌گیرند و خروجی‌اش ویدئو‌هایی است که جنگ زرگری راه می‌اندازند.

هنرمندان و عوامل این مجموعه تلویزیونی درباره مسائل مختلف به گفتگو پرداختند. «احمد معظمی»، «ابوالفضل صفری» و «حسین امیرجهانی» به‌عنوان کارگردان، تهیه‌کننده و نویسنده سریال و همچنین «قربان نجفی»، «آرش آصفی»، «نازنین کیوانی» و «مریم وحیدزاده» به‌عنوان بازیگران این مجموعه در این نشست حضور داشتند.

قرار بود "سرجوخه" قبل از "خانه امن" کلید بخورد

* آقای صفری، با شما شروع کنیم؛ بسیاری این سؤال را دارند که وقتی "خانه امن" ساخته می‌شد به فکر ساخت "سرجوخه" افتادید، چرا که در خیلی از صحنه‌های "سرجوخه" یک نوع آینده‌نگری و موضوعات روزی دیده می‌شود؛ نمونه بارز آن در مقوله فعالیت‌های شاخ‌های اینستاگرام که لایوِ خودکشی یکی از سکانس‌های این سریال بود.

صفری: قرار بود پیش از "خانه امن"، سریال "سرجوخه" ساخته شود، البته با کارکرد و رویکردی متفاوت از "خانه امن" که بیشتر به رویکرد قصه زندگی‌های معمولی برمی‌گشت؛ در آن اصطلاحاً افراد معمولی درگیر ماجرا‌های امنیتی می‌شدند. هدف و مسائل مورد بررسی "سرجوخه" مسائل جامعه بود، به همین خاطر است که بیننده احساس به‌روز بودن می‌کند، مسائل غلامرضا و تبعاتش را در همین تهران می‌بینیم، کیان و ماجراهایش هم در دل اتفاقات اشرار و اراذل مجازی کاملاً ملموس است، البته هوشمندی هم در تیم طراحی وجود داشت که در خِلال فیلم‌برداری، موضوعات تازه و جدیدی هم به کار اضافه می‌شد، به همین خاطر است وقتی سکانس‌هایی نظیر اتفاقات روز جامعه را می‌بینید می‌توانید به یک‌سری از همین اتفاقات روز، ارجاع بدهید. ابتدا به‌سراغ "خانه امن" رفتیم، چون موضوع داعش در آن مقطع اهمیت بیشتری داشت و بلافاصله آقای معظمی (کارگردان) ۲۴ ساعت استراحت کرد تا "سرجوخه" را کلید بزنیم.

* همکاری‌تان با امیرجهانی (نویسنده) که او را مخاطبین با سریال‌های "آقازاده" و "پدر" بیشتر می‌شناسند، چطور بود، چرا که پیش از آن شما با نویسندگان دیگری کار کرده بودید؟

صفری: می‌دانید که این‌گونه کار‌ها طراحی اصلی‌شان توسط نویسنده و در دفتر تولید انجام نمی‌شود؛ یک هسته‌ای دارند طبیعتاً کارگردان هم عضو آن است، هسته‌ای پژوهش‌محور که متشکل از یک‌سری افراد دانشگاهی‌اند، این طرح‌ها آنجا سر و شکل می‌گیرد. سریال "سارق روح" محصول یک پژوهش تقریباً ۲۰ ساله در حوزه فرقه‌ها و مبحث التقاطی‌ها بود، نهایتاً "خانه امن" دوباره همین پژوهش را داشت و علاوه بر فرقه‌ها، بحث تکفیری‌ها و داعش و مسائل این‌چنینی را داشت؛ این طراحی اصلی قصه‌ها که ما کار می‌کنیم از دل آن هسته درمی‌آید، طبیعتاً نمی‌توان نام آن دوستان را آورد؛ به‌واسطه جنس قصه‌ها، دوستانی که در آن هسته قرار دارند دوستان امنیتی‌اند.

بعد از طراحی کلی نویسنده‌ای به‌فراخور موضوع و تناسب با قصه، دعوت به همکاری می‌شود، آقای امیرجهانی با همین رویکرد جذب شدند، چون قلم گرمی دارند و فضای جوان‌ها را خوب می‌شناسند و در دو سه جای قبلی مثل "پدر" و "آقازاده" نشان دادند که اشراف خوبی دارند، انصافاً نتیجه خوبی گرفتیم و دیالوگ‌ها درخشان، گرم و باورپذیر شد.

آدم‌ها چگونه فریب می‌خورند؟ / بحث تکفیک میان شاخ‌های اینستاگرام و اینفلوئنسرها!

* آقای معظمی! یکی از اتفاقات خیلی خوبی که بینندگان تلویزیون درباره "سرجوخه" مطرح می‌کنند، این است که سریال به مسائلی پرداخت که مدت‌ها در تلویزیون درباره‌اش صحبت نشده بود اتفاقات خوب آگاهی‌دهنده و آموزشی که بسیاری از جوانان و نوجوانان این سرزمین به این آگاهی‌ها نیاز دارند؛ اینفلوئنسرها، شاخ‌های اینستاگرام و سایت‌های شرط‌بندی و قمار موضوعی که شما به آن پرداختید؛ حتی بخشی از این شاخ‌های ایسنتاگرام به خطر هم تبدیل شدند، از همین دست ناگفته‌ها است، با این اوصاف، خط قرمزهایتان در روایت این ناگفته‌ها کجا بود؟

معظمی: آقای صفری به‌خوبی اشاره کرد که تحقیق و پژوهش زیادی روی این کار و امثال این کار‌ها می‌شود. ما همیشه در تلاشیم هر کارمان با کار‌های دیگرمان تفاوت‌های زیادی داشته باشند. غلامرضایی که ما در این سریال مطرح کردیم، بچه لبِ‌خط و کیانی که بچه بالاشهر است و گنگی دارد؛ ما لحظه به لحظه نگارش فیلم‌نامه را با جلسه و تحقیق و پژوهش پیش می‌بردیم تا همه‌چیز برای مخاطبان ملموس باشد. در مورد بخشِ شاخ‌های مجازی و اینفلوئنسر‌ها هم لزوماً نمی‌توانیم بگوییم این بد است، بلکه میان روایت‌ها به این تفکیک‌ها هم توجه داشتیم. کسانی که در فضای مجازی، کار تبلیغاتی می‌کنند و منبع درآمدی دارند؛ می‌خواستیم بگوییم نحوه استفاده از فضای مجازی هم حائز اهمیت است و باید به آن توجه کرد.

در این مجموعه آمدیم دو طبقه غلامرضا و شرایط زندگی و اتفاق‌هایی که برای این شخصیت می‌افتد و مسیر‌هایی را که جلوی پایش باز می‌شود نشان دادیم؛ موازی آن قصه کیان و دار و دسته‌اش و خواسته‌هایی که به‌نظر من زیاده‌خواهی است به تصویر کشیده شد که عاقبت این نوع آدم‌ها به کجا می‌رسد؛ به‌نظر می‌رسد این نوع روایت‌ها، عبرت‌آموزند. در مورد کیان و آن شهروز، دقیقاً نمونه عینی «سارق روح» است که بحث اصلی‌اش در خانواده مطرح می‌شود. وقتی که می‌گوییم اگر در خانواده‌ای این مهر و محبت حاکم شود هیچ‌وقت آن فرزندان طرد نمی‌شوند که بیرون از آن خانه کسی به آن‌ها لبخند بزند محو لبخند او بشوند و داستان این فریب‌خوردن‌ها اتفاق بیفتد. پیام اصلی این مجموعه بحث خانواده بود که اگر فضای خانواده گرم نباشد آدم‌ها به چه عاقبت‌هایی دچار می‌شوند.

هیچ پلان و صحنه‌ای در "سرجوخه" تکراری نبود/ ابراهیمِ قصه ما محبوب شد

* نکته‌ای که خیلی از کارشناسان به آن اشاره کردند پیچیدگی‌هایی بود که در سریال ادا شد، امروز کمتر سریال‌های چندبعدی با داستان‌های پیچیده و موازی می‌بینیم و بیشترِ داستان‌های تلویزیونی آبکی و قابل حدس‌اند....

معظمی: پیچیده ساختن سریال روی کاغذ اتفاق نمی‌افتد؛ همه‌چیز به اتاق فکر و ایده‌پردازی با عوامل کار برمی‌گردد. هیچ‌وقت در هیچ‌کاری بدون دکوپاژ و صحنه‌سازی سر صحنه نمی‌روم و کاری نیست که بدونِ برنامه‌ریزی کردن، انجام شود. در این کار مخاطب با میزانسن‌های پیچیده مواجه بودند؛ کاری که کاملاً تلویزیونی نیست؛ هم از فضا‌های سینمایی و هم تلویزیونی در دلِ آن بهره‌برداری شده است. معتقد نیستم که در تلویزیون کار سینمایی ساخته شود؛ "سرجوخه" زحمت تمام بچه‌هاست، از فیلم‌بردار و مدیر تولید و تهیه‌کننده و مدیر تولید گرفته تا بازیگرانی که واقعاً قصه را دوست داشتند، در شرایط سخت و لوکیشن‌های شلوغ و هنرور‌های خیلی زیاد در این کرونا با جان و دل کار کردند. "سرجوخه" تمام بخش‌هایش فکرشده پیش رفت و این‌طور نبوده است که سر صحنه برویم و این کار را بکنیم.

در همه مصاحبه‌هایم گفتم واقعاً از همه مدیران سیمافیلم تشکر می‌کنم که پای این کار ایستادند. یادم می‌آید آن موقع که دستیار کارگردان سریال "خط قرمز" بودم، این کار جنجال به پا کرد، کاری که مردم هم دوست داشتند و خیلی سروصدا کرد، "سرجوخه" تداعی آن روز‌ها را برای من داشت. خدا را شاکرم که مردم با این سریال خوب ارتباط گرفتند. سعی کردم با وجدان کار بسازم و واقعاً می‌گویم فیلم‌نامه‌هایی را که هر تهیه‌کننده‌ای سمتش نمی‌رود و هزینه‌بردار است، کار کنم، به‌هرحال هر کارگردانی دوست دارد به‌سراغ ساخت چنین فیلم‌نامه‌هایی با چنین پروداکشن و حجم لوکیشن ایرانی و خارجی برود؛ من خودم همیشه دنبال کارهایی‌ام که پُر از جزئیات باشد و مرا به چالش بکشد. شما در "سرجوخه" پلان یا میزانسنی نمی‌بینید که شبیه سکانس یا صحنه‌های قبلی‌اش باشد. کار ویژه‌ای روی شخصیت‌ها شده است؛ از کشمیری (قربان نجفی) گرفته تا نقش ابراهیم که آرش آصفی بازی کرد پشت همه آن‌ها تفکر و اندیشه است، مردم با خیلی از بازیگران ما ارتباط گرفتند مخصوصاً ابراهیم که خیلی محبوب شد.

برخی از آثار را که می‌بینم می‌گویم حیف پولی که برایش هزینه شده است

* به‌نظر شما استقبال مردم از "سرجوخه" به‌خاطر موضوع تازه‌اش بود یا مردم عاشق سریال‌های پلیسی و امنیتی‌اند؟

معظمی: قطعاً هم موضوع و هم پیچیدگی‌های داستانی‌اش؛ قرار نیست کاری ساخته شود و فلان بازیگر چهره بیاید و بازی کند، نه، انتخاب درست بازیگر برای نقش‌ها و عوامل خوب بسیار به ساختار سریال کمک کرد، باید در سریال‌سازی به این عناصر توجه جدّی داشت تا بیننده بنشیند و آن اثر را دنبال کند. امروز با این معضل مواجهیم که مخاطبان منتظر قسمت‌های آینده برخی از سریال‌ها نمی‌مانند، شاید برخی از دوستان ناراحت بشوند؛ من یک‌سری کار‌ها را می‌بینم با خودم می‌گویم واقعاً حیف پولی که هزینه بابت این کار‌ها می‌شود، واقعاً درست نیست، در صورتی که می‌توان با هزینه آنها، دو سریال باکیفیت ساخت، این کیفی‌ساختن‌ها باید مدیریت شود و هر کارگردانی وظیفه خودش بداند کاری را که می‌سازد باکیفیت باشد، این‌طور نباشد که کاری بسازم فقط روی آنتن برود، بین هم‌صنفی‌های خودمان به‌چشم عابربانک نگاه نکنند که فقط بسازیم و پولی بگیریم و برویم.

بعد از ابوعامر، نقش‌های منفی زیادی به‌سراغم آمدند

* آقای نجفی! یکی از نکاتی که در این سریال و امثالِ کار‌هایی که شما بازی کرده‌اید، نمایش نقش‌های منفی است که به‌واسطه گریم خاصی اتفاق نمی‌افتد بلکه شما اکت‌هایی دارید که آن منفی بودن شخصیت را به مخاطب القاء می‌کند؛ جایی با کاراکتر ابوعامر سریال "خانه امن" و جایی هم مثل "سرجوخه" با نقش کشمیری، چطوری به این نقش‌ها می‌رسید که قیافه و ظاهر عجیب و غریبی ندارند، اما پیام را به‌درستی انتقال می‌دهند؟!

نجفی: به‌هرحال کاراکتر‌های منفی یک‌سری ویژگی‌هایی دارند که شاید بیشتر دیده بشوند. من اصلاً به شخصیت منفی و مثبت اعتقادی ندارم، چون همه کاراکتر‌ها خاکستری‌اند، من به‌عنوان بازیگر وظیفه‌ام این است نقش منفی و مثبت را روی طرز ارائه نقشم کار کنم، یعنی در واقع روی رفتارشناسی کاراکتر این اتفاق بیفتد، واقعاً وقتی بازیگر به این فضا برسد، آن‌وقت نیازی به گریم آن‌چنانی ندارد. من همیشه به گریمور‌های عزیز می‌گویم "اگر من گریم ندارم لااقل یک خطی روی صورتم بیندازید من احساس کنم یک گریمی روی صورتم است. " تا به این واسطه از شخصیت واقعی‌ام دور شوم و به آن کاراکتر فیلم و سریال برسم، من ابتدا خودم باید باور کنم یک شخصیت دیگری هستم تا مخاطب هم به این باورپذیری برسد.

تفاوت و وجه تمایز ابوعامر نسبت به کشمیری!

* بعد از ابوعامر (خانه امن) نقش‌های منفی زیادی بازی کردید؛ آیا دوباره مثل همان نقش‌ها به شما پیشنهاد می‌شود؟ همچنین درباره ابوعامر و کشمیری شناختی داشتید تا بهتر به عمق نقش برسید؟

نجفی: الآن مدتی است نقش‌های منفی و خاکستری زیادی پیشنهاد می‌شود که بخشی از آن‌ها را انجام دادم، یک زمانی وزن کاراکتر‌هایی که مثبت بود بیشتر بود تا کاراکتر‌های منفی، الآن کم‌کم منفی‌ها جلو زده‌اند و حتی پیشنهاد‌های مشابهی می‌شود. من وظیفه دارم میان این کاراکتر‌ها تفاوتی ایجاد کنم. در مورد نکته دوم که شناختی روی کاراکتر‌های ابوعامر و کشمیری داشتم، باید بگویم همه با این آدم‌های نفوذی که یکی (ابوعامر) افراد را شست‌وشوی مغزی می‌دهد و یکی (کشمیری) فریب خورده است، آشنایی داریم، کنار همه این‌ها مهم این است من با کاراکتری مواجهم که یک عملکرد طبیعی باید داشته باشد و بازیگر به یک تحلیل روان‌شناختی درباره آن کاراکتر برسد.

در واقع اگر منِ قربان نجفی در این موقعیت قرار بگیرم چه عملکردی خواهم داشت؟ پله پله به ابوعامر و یا اینجا کشمیری می‌رسم، البته ابوعامر یک فرد ایدئولوژیک بود که باور‌های بسیار عمیقی داشت و روی آن‌ها پافشاری می‌کرد. من طوری این نقش را بازی کردم که مخاطب بداند هرکسی با هر دیدگاه و ایدئولوژی و باور مذهبی، آدم مستقلی نباشد و به عقلانیت درستی نرسیده باشد احتمال دارد به اینجا برسد، از طرفی دیگر شخصیتی مثل کشمیری مجبور شده است به چیزی تن بدهد و با خودش درگیر می‌شود و کلنجار می‌رود. وجه تمایز این دو در آن است ابوعامر به یک ثباتی رسیده بود ـ به مثبت و منفی‌اش کار ندارم ـ، اما «کشمیری» اصلاً هیچ ثباتی در ذهنش وجود نداشت.

صفری: ماجرای "سرجوخه" داستان زندگی‌ها و افراد معمولی جامعه است؛ کشمیری، غلامرضا و کیان هرکسی می‌توانند باشد، این‌ها نفوذی نیستند، افرادی‌اند که از جایی آسیب خوردند و پایگاه اجتماعی و خانواده و باورهایشان را از دست داده‌اند، در بدترین حالت، خدا را از دست می‌دهند و بهترین زمینه را برای رفتن و پیوستن به سرویس‌های بیگانه و دشمنان دارند.

این سریال‌ها را قبل از مردم باید مسئولین ببینند

نجفی: شرایط جامعه واقعاً در شکل‌گیری این طور آدم‌ها بسیار تأثیرگذار است، اگر آدم‌ها در جامعه خودشان امنیت شغلی، امنیت اجتماعی و امنیت روانی داشتند، هیچ اتفاقی نمی‌افتاد. مثل کشمیری زیاد آدم‌هایی داریم که می‌خواهند استخدام شوند، اما آدم دیگری به آن‌ها ترجیح داده می‌شود، به همین خاطر اعتقاد دارم این سریال‌ها را هم مردم باید ببینند و درس بگیرند و هم قبل از آن مسئولین ببینند و راه چاره‌ای جست‌وجو کنند که عدالت اجتماعی اتفاق بیفتد، به‌هرحال کسی دشمن مملکت و خانه خودش نیست، وقتی این اتفاقات می‌افتد و این نوع آدم‌ها زیاد می‌شوند که عدالت نباشد.

صفری: کارکرد "سرجوخه" این بود که همه در جامعه درصدی از این مشکلات را داریم؛ گروهی گرفتاری مالی، گروهی دچار بیکاری و گروه‌هایی با بحران عاطفی و کمبود‌های اجتماعی و خانوادگی مواجهند، اما همه این‌ها دلیل نمی‌شود این راه را بروند. بدترین اتفاق این است که در جریان این مسائل، دو تا از دانشمندان بزرگ‌مان را از دست دادیم که شبیه آن‌ها را در دنیا نداریم.

کشمیری محصول یک بی‌محبتی است که در گیرودار پارتی‌بازی، شغلش را از دست داده است، آن‌جایی که آسیب خورده است همان دوست مسئول این آسیب را ایجاد کرده است، تمام جان فیلم همین است؛ هرجایی آسیب خوردی همان‌جا بگیر و جمعش کن! ادامه دادن در این مسیر‌ها هزینه‌های عجیب و غریبی برای کشور و خود آن شخص و خانواده دارد، آیا شهادت مسعود علی‌محمدی را می‌توان جبران کرد؟

بازخورد‌های خوبی از ابراهیم "سرجوخه" به من رسید

* آقای آصفی! در سریال "خانه امن" نقش "داوود افشار" را بازی کردید، یک شخصیت منفی و شخصیت سالار در سریال "مدینه" و اینجا هم "ابراهیم" مأمور امنیتی سریال "سرجوخه"؛ چطور میان این کاراکتر‌ها بالانسی ایجاد می‌کنید که وجه تمایز میان شخصیت‌ها اتفاق می‌افتد؟

آصفی: در وهله اول تیم خوب و قصه خوب می‌تواند کمک کند، وقتی بازیگر با قصه‌ای خوب مواجه می‌شود خود آن دیالوگ‌ها و توضیحاتی که راجع به کاراکتر وجود دارد، خیلی به گرفتن آن نقش و همذات‌پنداری مخاطب کمک می‌کند، حالا جایی نقش داوود افشار است و جایی هم ابراهیم؛ این‌ها با راهنمایی‌های کارگردان پیش می‌رود و بازیگر در مسیر درستی قدم برمی‌دارد، خوشبختانه بازخورد‌های خوبی از ابراهیم "سرجوخه" به من رسید.

من به همه مأموران امنیتی ادای احترام می‌کنم

* چقدر نسبت به مأموران امنیتی، بازجویی و تعقیب و گریز و فضا‌های امنیتی شناخت دارید؟

آصفی: خودم خیلی اشراف زیادی نداشتم، اما دوستانی کنار این پروژه بودند که ما را درست راهنمایی کردند، در صحنه اجرا می‌دانستیم که باید چطوری جلوی دوربین رفتار کنیم، مثلاً راجع به این اتفاقی ـ که آقای نجفی (کشمیری) نقشش را ایفا کرد ـ که در سیستم آب و برق افتاد و مابه‌ازای واقعی داریم، چند سال پیش یک اتفاقی در زنجان افتاد که می‌خواستند آب را آلوده کنند.

امروز که همه اینجا دور هم جمع شده‌ایم درباره "سرجوخه" صحبت کنیم خیلی از تلاشگران ما در مرز‌ها حضور دارند و امنیت را برقرار می‌کنند، به‌واقع از جان و دل مایه می‌گذارند تا ما با خیال راحت کنار هم زندگی کنیم، به همه این دوستان ادای احترام می‌کنم.

"سرجوخه" نتیجه عینی سریال "سارق روح"

احمد معظمی: سریال "سرجوخه" نتیجه عینی سریال "سارق روح" است، قهرمان سریال‌های ما خانواده‌ها هستند، در سریال "سارق روح" تصمیم بر این بود که مخاطب جامعه امروز را نسبت به گسست‌ها، تضاد‌ها و حفره‌ها و فاصله‌های ایجادشده، هشدار دهیم، فاصله‌هایی که آن‌ها را به‌سرعت فرقه‌ها در مقابل با خداپرستی و نوع‌دوستی در جهت منافع خود پُر می‌کنند.

همین تِم در سریال "ترور خاموش" هم دنبال شد؛ در جایی که پدر خانواده برای کسب درآمد آن هم از طریق تولید مواد مخدر، خانواده‌اش را قربانی کرد و در سریال "خانه امن" وقتی زندگی یک تروریست داعشی را ورق زدیم به خانواده‌اش رسیدیم، کسی که از خانه و خانواده جدا می‌شود و خلأ آن را فرقه تروریستی داعش پُر می‌کند، تا جایی که او را روانه تهران می‌کند تا در تئاتر شهر بمب‌گذاری کند، دقیقاً به همین علت‌ها است که معتقدم قربانیان سریال "سرجوخه" نتیجه عینی محتوای سریال "سارق‌روح"اند.

تردیدی وجود ندارد کسی که از خانه و کاشانه‌اش می‌رود یا به‌هردلیلی طرد می‌شود این ظرفیت را دارد که به‌سرعت جذب جریان‌هایی شود که حتی ممکن است قبلاً با آن‌ها تضاد داشته و یا در یک حداقلی از آن‌ها مطلع نبوده است.

شهروز قصه "سرجوخه" با بازی رضا نصاری، نماد یک انسان بی‌هویت است، آن‌قدر در رفتار و گفتارش این بی‌هویتی موج می‌زند که شکارچیان موساد او را برای اهداف خودشان شکار کردند و با مهندسی اجتماعی (هنر کنترل رفتار انسان) او را به برده‌ای تبدیل کردند تا اهداف آن‌ها را در کشور خودش و علیه هموطنانش دنبال کند.

"سرجوخه" را به همه خانواده‌هایی تقدیم می‌کنم که دلواپس قوام و دوام جامعه‌اند

شهروز سراغ ساسان می‌رود که او هم به‌جای خانه انگار در پارک زندگی می‌کند، آوین که بازیگرش خانم کیوانی هست هیچ نشانه‌ای از خانواده ندارد و حتی هیچ خاطره‌ای هم از آن‌ها برای بازگو کردن ندارد، می‌ماند رزیتا که از خانواده بریده و در پی انتقام از سرنوشت و در رؤیاهایش به‌سر می‌برد تنها کسی که خانواده‌دوست است و خود را موظف می‌داند به آن‌ها سربزند و بخشی از هزینه‌های آن‌ها را متقبل می‌شود و به فکر آینده برادر کوچکش کیان است که سامان صفاری بازی می‌کند.

دقیقاً همین وابستگی حداقلی است که مایه نجات او می‌شود، سرویس‌های اطلاعاتی دقیقاً از روش فرقه‌ها برای شکار سوژه‌های خود استفاده می‌کند. در سریال "سارق روح" هیچ‌کس سراغ فرقه‌ها نمی‌رود، بلکه این فرقه‌ها هستند که سراغ افراد می‌روند. در سریال "سرجوخه" هم نشان دادیم که چگونه موساد (اطلاعات خارجی اسرائیل) غلامرضا و کیان را قلاب می‌کنند بدون اینکه این دو عامدانه و آگاهانه وارد بازی آن‌ها شده باشند.

سرانجام این عشق به خانه و خانواده است که تغییراتی شگرف ایجاد می‌کند؛ بی‌دلیل نیست که نظریه‌پردازان فرقه‌ها معتقدند خانواده ضدفرقه است و اطلاع‌رسانی درباره فرقه‌ها نقش بی‌بدیلی برای ایجاد انسداد در مسیر آن‌ها دارد. با تولید سریال‌های مستند می‌توان با آگاهی‌بخشی جامعه، کمک کرد و مانع از آن راهبند‌های اساسی شد تا انسان‌ها به برده تبدیل نشوند. سریال "سرجوخه" را تقدیم به همه خانواده‌هایی می‌کنم که دلواپس قوام و دوام خانواده و جامعه‌اند.

برایم مهم نیست تهدید بشوم؛ می‌خواستم گوشه‌ای از زحمات تلاشگران حوزه امنیت را نشان دهم

* آقای آصفی! به برخی از بازیگران که نقش‌های امنیتی بازی می‌کنند فشار می‌آورند که این نقش‌ها را بازی نکنند حتی بعضی از این بازیگر‌ها هم تهدید شده‌اند، برای شما هم، چنین اتفاقاتی افتاده است؟

آصفی: خدا را شکر، فعلاً چنین اتفاقی نیفتاده است و اگر هم این اتفاق بیفتد، از نظر من مشکلی نیست، این کار را من با جان و دل قبول کردم تا بتوانم گوشه‌ای از زحمات دوستان در حوزه امنیت را به نمایش درآورم، حتی به من بگویند "این کار را نکن"، تهدید بشوم و یا مورد قضاوت اشتباه قرار بگیرم، برایم مسئله نیست و نتیجه کار مطلوب است، بازخورد‌ها این را می‌گوید و مشکلی از این بابت ندارم.

شباهت عکس یک شهید به مأمور امنیتی "سرجوخه"

* در داستان "خانه امن" شهید کمال را داشتیم، آیا ابراهیم ما‌به‌ازای شهیدی دارد؟

آصفی: قبل از اینکه این نقش پیشنهاد شود فکر کردم چرا این نقش‌ها شبیه شهیدی نیست، دوستانی که کار را دیدند میان بازخورد‌ها شخصی دایرکت فرستاد که "شما شبیه به دایی شهید من هستید، هر وقت شما را می‌بینم یاد دایی شهیدم می‌افتم. "، عکس ایشان را فرستادند برایم خیلی جالب بود که شاید ما شهید شدیم.

کمبود‌های شاخ‌های اینستاگرام به‌روایت آوینِ "سرجوخه"

* خانم کیوانی؛ نقش آوین را بازی کردید که تا‌به‌حال بازی نشده بود، چقدر نسبت به شاخ‌های اینستاگرام شناخت داشتید، آیا واقعاً این‌ها زندگی‌هایشان توخالی است و سفره‌هایی که به مردم نشان می‌دهند یا فخرفروشی‌هایی که دارند واقعی است یا ساختگی؟

کیوانی: یکی از دلایل اینکه من این نقش را بازی کردم همین بود که خیلی برای من چالش داشت، یک نقش متفاوتی ـ نسبت به کار‌هایی که تا امروز بازی کرده‌ام ـ بود و از سابقه سازندگان سریال هم خبر داشتم، از طرفی خودم عاشق ژانر امنیتی و اکشن و جنایی‌ام.

من هیچ شناختی راجع به شاخ‌های مجازی و اینفلوئنسر‌ها نداشتم، البته این دو با هم متفاوتند؛ من دوستان خوبِ اینفلوئنسر دارم که اشتغال‌زایی می‌کنند و نباید این دو را کنار هم قرار داد، البته فالوور‌های خودم هم خیلی زیاد نیست و واقعاً شاخ‌های مجازی داستان متفاوتی دارند، براساس کمبود‌هایی که در فضای زندگی شخصی‌شان دارند به‌ناچار به این سمت کشیده می‌شوند، یعنی همه‌چیز در گیرودار اتفاقات مجازی است؛ یعنی همه‌چیز ساختگی!

پس ما باید اول در خانواده ریشه‌یابی کنیم، وقتی همه این کمبود‌ها اتفاق می‌افتد، دنبال این توجهند، یعنی ما نمی‌توانیم با یک اینفلوئنسر مقایسه کنیم، اینفلوئنسر اشتغال‌زایی می‌کند، یعنی اگر تبلیغ یک رستوران و شغلی می‌کنند بابت آن پول دریافت می‌کنند.

اما شاخ‌های مجازی در نهایت به یک‌سری جا‌هایی می‌رسند که خیلی جالب نیست، حتی به یک‌سری کار‌های مستهجن و سخیف روی می‌آورند، تشویق مردم به لایک‌ها و ویو‌ها و فالوور گرفتن خودشان؛ اینجا ناهنجاری اتفاق می‌افتد، حتی وقتی می‌خواهد مورد توجه قرار بگیرد به خودکشی هم می‌افتد و این اتفاقات را «آوین» نشان داد.

به ما حمله کردند

* در دایرکت‌ها از شما تشکر کردند به‌خاطر این آگاهی‌ها و یا حمله؟

کیوانی: تشکر که نکردند، حمله کردند، در مصاحبه‌های قبلی‌ام، به من حمله شد که من به‌اشتباه میانِ اینفلوئنسر‌ها و شاخ‌های مجازی جداسازی نکردم، البته تهدید نشدم، به من حمله شد و با فحاشی همراه شد، وقتی یک نقطه‌ضعفی دارید و دست روی آن می‌گذارند، ناراحت می‌شوید، یعنی این‌ها وقتی این نقطه‌ضعف‌شان است و این کمبودشان هست.

انتقاد جایز نیست

* یکی از انتقاد‌هایی که به اینفلوئنسر‌ها وارد است، حضور پررنگشان در فضای بازیگری است. بازیگر‌هایی که فارغ‌التحصیل شدند و این‌ها به حیث مشهور بودن در فضای مجازی به این سمت آمده‌اند؛ نظر شما در این باره چیست؟

کیوانی: به نظر من هر کسی راه خودش را می‌رود و انتقاد جایز نیست. اگر کسی در بازیگری نتواند در مدار درستی حرکت کند زود محو می‌شود.

آصفی: زمانی می‌گفتند بازیگر نباید تیزر کار کند، الآن باب شده، بد هم نیست. اگر کسی مسیر خودش را از این راه پیدا کند و به آن نتیجه برسد چه ایرادی دارد.

* این جنجال در اجرا و بازیگری هم وجود دارد؟

آصفی: نمی‌خواهم اسم ببرم، دوستانی هستند که موفقند. واقعاً از این طریق آمدند و الآن کارهایشان را می‌بینید، اجرایشان را می‌بینید، بازی‌هایشان، خوبند.

پژمان جمشیدی، بازیگری‌اش بهتر از فوتبالش بود/ انتقاد کارگردان "سرجوخه" به شاخ‌های مجازی

معظمی: این اشتباه از تهیه‌کننده و کارگردان‌هایی است که به توانایی بازیگر توجه نمی‌کنند و تعداد فالوورهایش را در نظر می‌گیرند. به طور مثال، «پژمان جمشیدی» فوتبالیستی بود که بازیگری‌اش بهتر از فوتبالش هست. موفق هم هست، اما متأسفانه بعضی مواقع از اتوبان‌ها رد می‌شوم یک سری از کسانی را روی بلیبورد‌ها می‌بینم که هنرپیشه نیستند.

کسانی عکسشان خورده که اصلاً آن‌ها را نمی‌شناسیم. از بازیگرانی که خاک صحنه خورده‌اند، خبری نیست. به واسطه اینکه آن طرف بیلبورد بخورد و فروش کند، نیست. چرا ضربه می‌خوریم از یک سری کار‌هایی که واقعاً قابل دیدن نیست و برعکسش هم وجود دارد؟ کار‌هایی ساخته می‌شود با چندین بازیگر و اصلاً هیچ خروجی خوبی ندارد. اما این باید خیلی اساسی‌تر بررسی شود. خودم به شخصه همیشه سعی می‌کنم بازیگرانی برای کار انتخاب کنم، که خروجی درستی داشته باشند. چرا باید یک دوستی دستمزد آن‌چنانی داشته باشد، اما شما می‌بینید بازیگرانی که واقعاً کاربلدند، اما آن دستمزد‌ها را نمی‌گیرند.

من در دورخوانی‌ها و تمرین‌ها، ثریا را پیدا کردم

* خانم وحیدزاده؛ از سرجوخه و نقشتان ثریا بگویید و اینکه چقدر امثال غلامرضا را می‌شناختید.

وحیدزاده: "سرجوخه" برای من از چندین نظر، تجربه جدیدی بود. اول از همه من حدود ۷ سال تئاتر و فیلم کوتاه کار کرده بودم، اما این اولین تجربه من برای یک فیلم بلند و سریال بود که از کارگردان و تهیه‌کننده تشکر می‌کنم این اعتماد را داشتند. این نقش از خودم مقداری دور بود و برای من جالب بود که بتوانم روی لحن و بیان و راه رفتنم تمرین کنم که به آن نقش نزدیک شوم.

شناختن خود همان غلامرضا برای من خیلی جالب بود. در دورخوانی‌ها و تمرین‌هایی که داشتم با جناب راشد (بازیگردان سریال) راهنمایی گرفتم. مثلاً می‌گفتند که بچه‌هایی که اصطلاحاً به آن‌ها لبِ خط می‌گویند چه شخصیت‌ها و ویژگی‌هایی دارند. این‌ها به من خیلی کمک کرد. ثریا دختری بود که از نظر مالی وضع خوبی ندارد، اما از نظر معرفت و مرام و خانواده ثابت کرده که با اصل و نصب است. یعنی با شرایط مادی که دارد وسوسه نمی‌شود سراغ خواستگار پولدار برود و به عهدی که داشته وفادار است و احترام زیادی برای پدرش قائل است.

آوین‌ها به سمبل دختران ایرانی تبدیل شدند؛ اشتباه و غلط است

* چقدر مثل این دختر‌ها الآن در جامعه داریم.

وحیدزاده: خیلی زیاد داریم. متأسفانه یک سری از همین شاخ مجازی‌ها، آوین‌ها به سمبل دختران ایرانی تبدیل شدند که به نظر من اشتباه و غلط است. خیلی از دختران ما مستقل‌اند و روی پای خودشان هستند. کاری که از دستشان برمی‌آید. سمبل دختران ایرانی که به نظر من اتفاقاً خیلی اشتباه و غلط است دختر‌های ایرانی تعداد خیلی زیادشان دختر‌هایی مثل سریال هستند که مستقل هستند، روی پای خودشان هستند و استقلال فکری و فردی و... دارند.

* چقدر نقش ثریا "سرجوخه" به شخصیت خودتان نزدیک بود؟

وحیدزاده: از نظر ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری که آدم وفادار و متعهدی هست به من خیلی نزدیک است، اما از نظر اعصاب و روان، من با غلامرضا آن‌طوری رفتار نمی‌کنم.

اصالت و ریشه داشتن پیام اصلی "سرجوخه"

* اگر خودتان مخاطب "سرجوخه" باشید اولین پیامی که از فیلم می‌گیرید چه پیامی هست؟

وحیدزاده: ریشه داشتن و اصالت داشتن خیلی مهم است. ما در این داستان می‌بینیم، همان‌طور که جناب معظمی گفتند آن آدم‌هایی که ریشه دارن، یک باد نمی‌تواند این‌ها را حرکت بدهد و به هر جایی ببرد. اما آن‌هایی که ریشه ندارند و صرفاً روی خاک هستند با هر بادی به سمت و سویی می‌روند.

خانواده خیلی مهم است و ما می‌بینیم که ثریا مادر ندارد یعنی الزاماً این نیست که بگویم حتماً مادر و پدر بالای سرش باشند و امر و نهی کنند نه منظور این نیست؛ ما می‌بینیم که مادرش فوت شده، اما در این خانواده با حمایت پدرش، رشد کرده است. ثریا می‌فهمد و با وجودی که پدرش مخالفت می‌کند که به عشقش نمی‌گذارد برسد بی‌احترامی به پدر نمی‌کند و تمام تلاشش را می‌کند که غلامرضا به آن حد و نصاب برسد که پدرش بپذیرد و پذیرش پدر برایش اولویت است.

* پیام‌هایی که برای شما می‌آید مثل پیام‌هایی که برای خانم کیوانی می‌آید...

وحیدزاده: من بیشتر یک سری آدم عصبانی و خشن از دست غلامرضا به من پیام می‌دهند، اکثراً می‌گویند مواظب آن فلورا باشید. چرا به غلامرضا اجازه دادید و یک عده خیلی عصبانی می‌گویند چرا فُرم پر کردی و تقصیر تو بوده است.

* بعضی از بازیگران و کارگردانان می‌گویند فیلمنامه‌ها ضعیف است و اجازه نمی‌دهد نقش‌ها درست از آب درآید و کار‌ها جذاب شوند. نظر شما در این باره چیست؟

امیرجهانی: یادم می‌آید یکی از کارگردان‌ها میهمان یکی از شبکه‌های استانی شد؛ تلفنی قرار بود من روی آنتن بیایم. او درباره ضعف فیلمنامه صحبت می‌کرد و من روی خط آمدم به صراحت گفتم خواهش می‌کنم اگر از ما فیلمنامه ضعیفی می‌آید، شما کار نکنید. یا بازیگری که می‌گوید فیلمنامه ضعیف است کار نکند. انگار دیواری کوتاه‌تر از دیوار نویسنده وجود ندارد. من نویسنده مجبور می‌شوم خودم را بالا بکشم فیلمنامه قوی‌تر بنویسم.

واقعیت‌های جامعه در "سرجوخه"/ موساد دشمن واقعی ملت است

* سؤال بخشی از بینندگان بود که ابتدای سریال نوشته می‌شود نیمی از آن حقیقت دارد و نیمی واقعیت؛ یعنی چه؟

امیرجهانی: این اسلوگان کار بود. "سرجوخه" صرفاً یک کار امنیتی نبود. در واقع دوربین آقای معظمی از زاویه دید جامعه‌مان بود؛ بخشی از داستان این سریال، براساس پرونده‌های واقعی بود. تفاوت بین واقع و حقیقت در این است؛ حقیقت یک چیز انتزاعی و ذهنی است که به باور و اعتقاد آدم‌ها برمی‌گردد و حقیقت آن‌چیزی است که باور من است. این تفاوت بین واقعیت و حقیقت هست. حقیقت آن چیزی که در قلب و باور هست؛ درباره "سرجوخه" صِدق می‌کند که بخش‌هایی براساس واقعیت‌های جامعه است.

مثل اینکه باور من است، موساد دشمن واقعی ملت است؛ این چیزی بود که در سریال ما اتفاق افتاد. برخلاف کار‌های قبلی همیشه نوک پیکان سرویس‌های جاسوسی به طرف حاکمیت بوده است؛ آب مردم، اکسیژن و خیلی از وسایل ضروری جامعه را تحت‌الشعاع قرار می‌دهند و آلوده می‌کنند.

در "سرجوخه" چیزی نبود که نپرداخته باشم

* برخی اعتقاد دارند فضای تخیّلی امنیتی هم لازم است؛ داستان‌هایی که نقش پیش‌رونده داشته باشد. به نوعی از قبل یک نوع آگاهی‌سازی را برای مخاطبان رقم بزند. شاید بخش‌هایی از سریال این فضای به روز بودنش مخاطب را بیشتر محو خودش کرد؛ چطور می‌توان این فضای پیش‌روندگی سریال‌های امنیتی را تقویت کرد؟

امیرجهانی: در این گونه کار‌ها با اتفاقات واقعی روبرو هستید، اما برای جذابیت درام از فضای تخیّل و داستان‌پردازی هم استفاده می‌شود. در "سرجوخه" اتفاقاً جنبه اجتماعی داشت و خود من به پدیده‌های اجتماعی علاقه بسیاری دارم؛ همین شاخ‌های مجازی، اینفلوئنسرها، بحث سایت‌های شرط‌بندی و روابط این گَنگ‌ها، ناگفته‌هایی بود که به نظر می‌رسد باید درباره‌شان صحبت می‌شد.

ناگفته‌هایی که حداقل من یادم نمی‌آید در سال‌های اخیر، تلویزیون به چنین سوژه‌هایی پرداخته باشد. باید از مسئولان تلویزیون تشکر کرد که پای این کار ایستادند. وقتی به کار نگاه می‌کنم می‌بینم دغدغه‌ای نبوده که به آن نپرداخته باشم.

ما شاخ اینستاگرامی را نشان دادیم که برای دیده شدن، خودکشی هم می‌کند!

من خودم فکر می‌کنم در این جمع جزو کسانی باشم که به طور کل در فضای مجازی خیلی فعالیت ندارم. اما رصد می‌کنم و خیلی از افراد اطرا‌فم را می‌بینم که درگیرند. ما در بسیاری از مواقع، فضای مجازی را جدّی نمی‌گیریم و با آن دمِ‌دستی برخورد می‌کنیم. واقعیت این است که خیلی تأثیرگذار از فضا‌های دیگر است. به همین خاطر یک بخش عمده‌ای از این نوع کار‌ها نیازمند شخصیت‌پردازی درست است.

ما شاخ اینستاگرامی را در این سریال نشان دادیم که حتی برای دیده شدن حاضر است خودکشی کند. آن موقع مابه‌ازای خارجی نداشت، اما بعداً در آستانه پخش یک چنین اتفاقی افتاد و در فضای رسانه‌ای دست به دست شد. یا به واسطه تجربه شخصی که در دوران کرونا برایم اتفاق افتاد و دو هفته بستری بودم دیدم که تمام کادر درمان آنجا درگیر سایت شرط‌بندی بودند. لزوماً این‌ها افراد کفِ جامعه نیستند و آدم‌های تحصیل‌کرده‌ای‌اند.

البته من یک مقدار با حرف خانم کیوانی زاویه دارم شاید جای دیگری آن‌طور باشد. در کشور ما نمی‌توانیم بین اینفلوئنسر‌ها و شاخص مجازی، تفکیک قائل بشویم. برخی در این فضا برای اینکه به هدف تبلیغی‌شان برسند از هر ابتذالی استفاده می‌کنند.

ماجرای درآمد ۵۰۰ اینفلوئنسر چیست؟

مسئله همین مسترتستر که صحبت می‌کنند از یک جایی به بعد برای بالا بردن فالورهایش، دچار حاشیه‌هایی شد و در جامعه ما این شکلی جا افتاده و تفکیک به جهت تولید محتوا و نظارتی که وجود ندارد، این جداسازی امکان‌پذیر نیست.

سال گذشته گزارشی آمد که به ظاهر موثق بود؛ درآمد حدود ۴۰۰ و ۵۰۰ اینفلوئنسر برابر کل بودجه صداوسیما بود. آیا مالیاتی بر این درآمد وجود دارد؟ من که پدرم کارگر است، اول ماه مالیاتش از حقوقش کم می‌شود؛ آیا درآمد‌های چندصدمیلیاردی مالیات دارند و مالیات آن‌ها رسیدگی می‌شود؟

پشت پرده مسترتستر‌ها و شاخ‌های اینستاگرام چه می‌گذرد؟

صفری: در مسئله اینفلوئنسرها، متأسفانه عقب‌افتادگی در رسانه ایجاد شد و کسی به این‌ها نپرداخت. آن‌قدر جلو رفتند که تا اینجا فرو رفتید و اصلاً قبول ندارم «مسترتسترها» اگر مخاطب برفرض یک میلیون ویو می‌خورد چند درصد از آن درصد توان خرید غذا را دارند؟ عوارض که برای کشور ایجاد می‌کند چه چیزی هست؟ ریخت و پاش حسرت! من فقر را می‌فهمم؛ امروز ۳۰، ۴۰ درصد جمعیت کشور طبق آمار منتشر شده فقر غذا دارند.

نجفی: وقتی به تبلیغات تلویزیون نگاه کنید، تبلیغات لاکچری می‌بینیم. قرار بود لوکس‌گرایی و زندگی لوکس تبلیغ نشود، وقتی رسانه‌ای به نام رسانه ملّی، این‌چنین تبلیغاتی روی آنتن خودش می‌برد دیگر چه توقعی دارید؟ من معتقدم که هر چیزی بکارید همان را درو می‌کنید. وقتی به جامعه غذایی بدهید همان غذا به هر حال بازخوردش را دارد و نتیجه‌اش بیرون می‌آید. به نظر من کسی که باعث و بانی این قضیه هست، خود همین اتفاقات است.

صفری: امروز مسئله اجتماعی ما تبدیل شده به مسائل امنیتی ما و به محل ورود موساد تبدیل شده است. دادستان کل کشور یک مصاحبه‌ای کردند که متأسفانه فرمان اراذل و اوباش دست اسرائیل افتاده است. مجموعه‌ای از خرابکاری‌های شهری و بحران دست‌ساز و مصنوعی این چند ساله محصول همین اتفاقات است.

احمد معظمی کارگردان سریال "سرجوخه" در بخش پایانی میزگرد، این مجموعه تلویزیونی را به شهید قاسم سلیمانی، امثال شهید مغزیان‌ها و خانواده محترمشان تقدیم کرد.

ابوالفضل صفری تهیه‌کننده هم به این نکته اشاره کرد که بحث جوخه‌های ترور در حوزه امنیت و سلامت مورد بحث ما قرار گرفت؛ آنچه از "سرجوخه" ماند یک ابراهیم است و یک اسم؛ اما بحث جوخه‌های ترور اقتصادی مورد نظر ما است که جرم و کارکرد و اثرشان به همه تثبیت شده و موساد است. همان کسانی که در مملکت، خون مردم را در شیشه کرده‌اند. کسانی که معیشت و اصطلاحاً زندگی روزمره مردم را هدف گرفته‌اند.

منبع: تسنیم

انتهای پیام/

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: اینفلوئنسر سریال سرجوخه شاخ های اینستاگرام اینفلوئنسر ها شاخ های مجازی نقش های منفی شرط بندی همین خاطر اتفاق بیفتد بازخورد ها تهیه کننده احمد معظمی کاراکتر ها فضای مجازی نشان دادیم قربان نجفی ساخته شود خیلی زیاد ناگفته ها نظر من سارق روح کمبود ها خانه امن کار هایی سریال ها برای من دیده شد فرقه ها همه چیز نقش ها کار ها یک سری روی آن آدم ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۸۶۰۳۴۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نظام درمانی را به کجا می‌برند؟

برخی مشکلات کشور هست که حل آن‌ها نیازمند یک اراده است. البته تبعات و زحمت دارد، ولی کافی است که اراده کرد و نسبت به انجام آن‌ها به توافق رسید، مثل بهبود سیاست داخلی و خارجی یا حتی مساله تورم؛ این مشکلی است که در برخی کشور‌ها طی دو یا سه سال حل شده است. نمونه آن همین ترکیه کنار دست‌مان است که زمانی در دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی قرن بیستم تورم‌های وحشتناک سه‌رقمی داشت و بعدا به سرعت حل شد. البته یکی، دو سال است که دوباره دچار آن شده است، ولی مسائل و مواردی هست که حتی اگر تفاهم و اراده هم رخ دهد حل آن‌ها زمان‌بر است، مثل آب یا فرونشست زمین یا جنگل‌زدایی و... که به این سهولت حل نمی‌شوند.

به گزارش اعتماد، یکی از مواردی که با سرعت حل نخواهد شد نظام بهداشت و درمان است. نظامی که وضعیت آن در جامعه ایران نقطه قوت محسوب می‌شود، ولی چند سال است که تحت فشار شدید قرار گرفته ودرحال تضعیف است. قطعا برای نوشتن گزارشی در این موضوع، افراد با صلاحیت دیگری باید باشند، ولی به دلایلی که نمی‌دانیم چرا، خیلی‌ها سکوت کرده‌اند؟ شاید سایه انداختن سیاست بر مساله نظام بهداشت و درمان موجب سکوت نسبی پزشکان شده و ورود دیگران را ضروری ساخته است. همچنین ناامیدی و نیز انفعال بخش مهمی از جامعه پزشکی و پرستاری کشور، این انگیزه را ایجاد کرد که در حد طرح موضوع نکاتی را بنویسم شاید کسانی که اطلاعات و دانش بیشتر و تجربه عمیق‌تری در این مورد دارند موارد را تکمیل و تصحیح کنند.

چرا نقد سیاست‌های جاری نظام بهداشت و درمان مهم است، چون وضعیت سیاست‌های جاری در همه حوزه‌ها واجد نوعی پسرفت و عبور از عقلانیت جدید است. گرایشی که خود را در موضوع مهندسی کمتر نشان می‌دهد بیشتر در علوم اجتماعی و انسانی و پزشکی بازتاب می‌دهد. اصطلاح علوم اجتماعی اسلامی و طب اسلامی و ملی کلید‌های رمز بازگشت به آن دنیای پیشامدرن هستند. البته تاکید کنیم که مشکلات بهداشت و درمان در همه کشور‌ها و حتی کشور‌های بسیار پیشرفته هم هست، ازجمله در امریکا که یکی از محوری‌ترین موضوعات اختلافی میان نامزد‌ها بیمه درمانی بود. ولی ابعاد مشکلات این نظام در ایران بسیار ریشه‌ای شده است.

فوت  خانم دکتر پرستو بخشی، متخصص قلب در نورآباد لرستان، در ۶ فروردین امسال، خبر تأسف‌باری بود که جامعه پزشکی و مردم را در فکر فرو برد. این پرسش بزرگ مطرح شد که چگونه می‌شود یک خانم ۳۵ ساله و متخصص قلب، که اوج آرزوی جوانان و دختران جامعه رسیدن به این موفقیت و موقعیت است، در آغاز سال و تعطیلات عید نوروز اقدام به خودکشی کند؟ گرچه خودکشی‌های دستیاران و دانشجویان سال آخر پزشکی زیاد شده است و در سال ۱۴۰۲ بیش از ۱۶ مورد بود و همچنان هم ادامه دارد که خبر دومین خودکشی خانم فوق تخصص روماتولوژی استاد دانشگاه تهران هم در فاصله یک ماه از خودکشی اول همه را متاثرتر کرد.

دوباره دوشنبه دهم اردیبهشت خبر دیگری از خودکشی خانم دکتری عمومی منتشر شد، ولی فوت خانم دکتر بخشی به علل گوناگونی حساسیت بیشتری ایجاد کرد. در واقع این مرگ ناگهانی نشان داد که نظام بهداشت و درمان کشور با کادر‌های درمانی خود به نسبت بی‌رحم و بدون دقت رفتار می‌کند. خانمی جوان که پدر و مادر خود را در فاصله کوتاهی از دست داده و تحت درمان روانپزشکی قرار دارد را به طرح اعزام می‌کند و حتی مانع ورود او به وزارتخانه می‌شوند سپس برای کاهش تنش درخواست انتقال به شهر دور افتاده‌تر بدهد به امید آنکه دوره طرح زودتر تمام شود.

درباره کلیت ماجرای تعهدات فارغ‌التحصیلان رشته‌های پزشکی سخن‌های متفاوتی می‌توان از زوایای متفاوت گفت، ولی این خودکشی ابعاد ناپیدای این مساله را از حیث بی‌توجهی به وضعیت پزشکان یا تبعیض و فشار کاری و... آشکار کرد. به‌علاوه در مورد خانم دکتر بخشی موضوع مهم‌تر این است که چرا اساسا اصرار می‌شود که ایشان و یا نمونه‌های مشابه ایشان با چنین شرایطی به طرح اعزام شوند.

حتی در سربازی هم موارد استثنای قانونی وجود دارد چگونه در اینجا نیست؟ نکته دیگر درباره اصل طرح فارغ‌التحصیلان پزشکی تبعیض‌آمیز بودن آن است که فقط این دسته از فارغ‌التحصیلان دوره‌های عالی کشور ملزم به اجرای طرح هستند و بقیه چنین اجباری ندارند. علی‌رغم اینکه آنان نیز از خدمات دولتی برای تحصیل استفاده کرده‌اند. باز هم می‌توان از طرح دفاع کرد به شرطی که حداقل امکاناتی درخور برای اعزام‌شدگان به طرح در نظر گرفته شود تا چنین فشاری را متحمل نشوند.

پزشکی رشته‌ای است که مدت تحصیل در آن طولانی است و حجم درس‌های آن نیز بسیار سنگین است. از طرف دیگر، دانشجویان پزشکی بخشی از تحصیلات خود را به صورت عملی می‌گذرانند و غیر از درس خواندن باید ساعات زیادی در بیمارستان کار کنند و کشیک‌های شبانه‌روزی بدهند. برای آن که یک دانشجو، پزشک عمومی بشود باید هفت سال درس بخواند. سپس برحسب مورد و مکان کمتر یا بیشتر از دو سال به طرح برود و در آنجا با حقوق بسیار اندک و شرایط سخت کار کند. پس از آن مدت ۳ تا ۶ سال برای تخصص درس بخواند سپس به طرح برود و خلاصه در سنین نزدیک به چهل سالگی وارد بازار کار شود. به همین دلیل است که برخلاف قدیم دیگر شاهد آن نیستیم که آقازاده‌های محترم (اگر اصولا تحصیل را مفید بدانند) بخواهند که جذب این رشته شوند.

تحمل چنین شرایط سختی و گذراندن این دوره‌های طولانی فقط با انگیزه‌های مالی ممکن نیست بلکه اکثریت آنان به این حرفه علاقه دارند. درحالی که سیاست‌های رسمی این علاقه را نشانه گرفته است و از این حرفه اعتبارزدایی می‌کند. هنگامی که یک دانشجوی پزشکی برای تحصیل در این رشته با وثیقه‌های سنگین و انواع تعهدنامه‌هایی که محتوای آن تهدیدآمیز است مواجه می‌شود، احساس می‌کند در این رشته حبس یا به گروگان گرفته شده است. گر بی‌آینده بودن را هم به این فهرست اضافه کنیم مشخص می‌شود چرا تمایل به تحصیل در این رشته در حال کاهش است و چرا بسیاری از آن‌ها ترجیح می‌دهند حتی با پرداخت هزینه تحصیل از ابتدا خود را آزاد کنند یا با تغییر رشته برای مهاجرت اقدام کنند.

واقعیت این است که عقل سلیم نمی‌پذیرد که سیاست‌های سال اخیر درباره پزشکی و پزشکان و پرستاران بدون هدف تخریب نظام بهداشت و درمان کشور و آگاهانه نباشد. چنین خودویرانگری ناشی از خطا‌های سیاستی نیست، بلکه نشان‌دهنده نوعی برنامه‌ریزی برای ویران کردن نظام بهداشت و درمان کشور است.

اجازه دهید که در همین ابتدا از یک آمار رسمی پرده‌برداری شود. وضعیت نظام بهداشت و درمان هر کشوری را از خروجی نهایی آن می‌توان فهمید. شاید ارزیابی دو متغیر به فهم وضعیت کنونی این نظام کمک کند هر چند برای درک همه ابعاد آن باید متغیر‌های زیادی را تحلیل و مقایسه کرد؛ اول تعداد مرگ و میر، دوم میانگین سن فوت‌شدگان. پیش از کرونا تعداد فوت‌شدگان سالانه تقریبا حول و حوش ۳۸۰ هزار نفر بود، در جریان کرونا افزایش یافت و در سال ۱۴۰۰ به ۵۴۵ هزار نفر رسید. پس از آنکه کرونا تمام شد، در سال ۱۴۰۱ به ۴۱۹ هزار نفر کاهش یافت و انتظار می‌رفت که تعداد آن به همان رقم پیش از کرونا نزدیک شود، ولی در ۱۱ ماه اول سال ۱۴۰۲، بیش از ۴۰۰ هزار فوتی داشته‌ایم که طبعا تا پایان سال به حدود ۴۴۰ هزار فوتی خواهد رسید که ۱۵درصد بیش از فوتی‌های پیش از کرونا است.

شاید بگوییم کرونا هنوز هم هست. اگر بتوان این آمار را نادیده گرفت، ولی میانگین سن فوت‌شدگان نشان می‌دهد که ماجرا فرق می‌کند. از سال ۱۳۹۳ تاکنون میانگین سن فوت‌شدگان افزایشی بود مگر در دو سال ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ و آمار سال ۱۴۰۲ که در چند روز گذشته منتشر شده نشان می‌دهد که تفاوتی با سال پیش ندارد.

شواهد نشان می‌دهد که نظام درمانی کشور هم از حیث سیاست‌گذاری و هم تامین و توزیع دارو، هم نظام بیمه‌ای و هم تعیین تعرفه‌ها و بالاخره وضعیت و ساختار حاکم بر بیمارستان‌ها و شرایط پزشکان و حتی نظام پذیرش دانشجو، دچار اختلال‌های جدی شده‌اند.

از ابتدا یعنی پذیرش دانشجو باید آغاز کرد. افزایش ظرفیت‌های پزشکی بدون تامین امکانات لازم یکی از تصمیمات عجیب شورای عالی انقلاب فرهنگی بود. تصمیمی که برخلاف نظرات کارشناسی مرجع اصلی و رسمی حوزه سلامت گرفته شد و نتایج آن به‌طور قطع موجب تنزل شدید سطح تخصصی و آموزشی فارغ‌التحصیلان پزشکی خواهد شد و کمک موثری هم به افزایش عرضه خدمات پزشکی نخواهد کرد. گرچه سعی کردند این مصوبه را تعدیل کنند، ولی مشکل همچنان برقرار است. در مورد پذیرش دانشجوی پزشکی یا دستیاری چیزی که به هیچ وجه درنظر گرفته نمی‌شود بازار کار مناسب است. در گذشته پزشکان به مسوولین آموزش تخصصی وزارت بهداشت تذکر داده بودند که زیاد کردن ظرفیت پذیرفته‌شدگان سبب کاهش تقاضای نهایی برای ورود به دوره‌های تخصصی می‌شود و در ادامه نیز در مورد پزشکی عمومی عینا این اتفاق رخ خواهد داد و پس از چند دوره ذوق‌زدگی و رسیدن به زمان بهره‌دهی شخص و خانواده او متوجه خواهند شد که سرمایه‌گذاری که کرده‌اند حاصل مناسب ندارد. اکنون می‌بینیم که بیش از ۳۰ درصد ظرفیت‌های دوره‌های تخصصی خالی است و در برخی رشته‌ها تا ۸۰ درصد هم خالی است. برای پزشکی عمومی هم از هم‌اکنون ترک تحصیل یا تغییر رشته میان دانشجویان این رشته شایع شده است و در همین چند روز نیز اعلام شد که نزدیک به نیمی از پزشکان عمومی کشور در چرخه طبابت و پزشکی حضور ندارند.

در همین زمینه جذب دانشجویان سهمیه‌ای اگر نگوییم بی‌سواد، حداقل باید گفت کم‌سواد، مشکل آموزشی این رشته مهم را بیشتر کرده است. قطعا این گزاره شامل همه آنان نمی‌شود، ولی شواهد موجود تکان‌دهنده است.

در کنار این‌ها کاهش استقلال دانشگاه‌های پزشکی و بُرد‌های تخصصی و بازنشسته یا اخراج استادان و حتی استعفای برخی از پزشکان مبرز نیز تصویری تاریک از آینده این رشته مهم ارایه می‌دهد.

یکی از مهم‌ترین معضلات پزشکان جوان انجام طرح یا آموزش دانشجویان و فارغ‌التحصیلان پزشکی است. دوره انترنی و رزیدنتی را می‌توان نوعی بیگاری تلقی کرد که هم بدون دستمزد یا با حداقل دستمزد و با تاخیر فراوان در پرداخت همراه است و ساعات کار زیاد که حتی بیشتر از قانون است و نباید در چنین وضعی طبابت کرد و نیز فضای متشنج محیط بیمارستانی ازسوی همراهان بیماران، مدیریت ناکارآمد، کمبود‌های دارویی و تجهیزاتی و حتی برخورد‌های نامناسب استادان پزشکی، همگی موجب می‌شود که برخی دانشجویان پزشکی از نیمه راه به فکر ترک تحصیل بیفتند یا عزم مهاجرت نمایند. مساله مهاجرت پزشکان و کادر‌های درمان که گفته می‌شود در همین چند سال اخیر به بیش از ده هزار نفر رسیده است، عمدتا ناشی از عوامل تشدیدکننده دافعه‌های مبدا یعنی ایران است.

دافعه‌های اقتصادی، حرفه‌ای، اجتماعی و نداشتن چشم‌انداز و امید به آینده است، ولی مدتی است که راه برای پذیرش پزشکان در کشور‌های دیگر هم هموار گردیده و لذا امکان تحقق جاذبه‌های مقصد نیز فراهم شده و این فرآیند با وضع فعلی توقف‌ناپذیر می‌نماید. فشار‌های فراوان برای جلوگیری از مهاجرت یا خروج از رشته پزشکی و گرفتن وثایق و ضمانت‌های زیاد و سنگین مشکلی را حل نمی‌کند. مگر پیش‌تر این مسائل بود که قریب به اتفاق پزشکان در کشور می‌ماندند؟ در همین زمینه نحوه برخورد مسوولین با نیروی انسانی به‌طور عام و اعضای هیات علمی و پزشکان خبره به‌طور خاص جای تاسف دارد. نمونه آن را در مقابل مهاجرت یکی از نخبگان جراحی قلب کودکان دیدیم که موضع‌گیری مقامی رسمی در وزارت متبوع این بود که خوشبختانه جانشین ایشان تعیین شده است! وقتی در این رده بسیار خاص که به شکل واقعا عاجل کمبود وجود دارد نگاه به نیروی انسانی تا این حد سرسری و ابزاری است، قطعا در رده‌های پایین‌تر شرایط بسیار بدتر خواهد بود و این رفتار‌ها به نظام‌های مبتنی بر نیروی کار ساده و بردگی نزدیک خواهد شد.

مشکل بعدی که اهمیت بیشتری یافته است، نظام تعرفه‌ها و قیمت‌های خدمات پزشکی است. اصولا درک مقامات رسمی از قیمت‌گذاری کالا و خدمات بسیار ساده‌انگارانه است. گمان می‌کنند اگر جلوی افزایش قیمت‌ها را بگیرند به مردم خدمت کرده‌اند. مثل وضعیتی که درباره بنزین با آن مواجه هستند. دولت با ایجاد نقدینگی و سیاست‌های غلط اقتصادی موجب تورم می‌شود و ریشه گرانی خود دولت است، ولی می‌ترسد قیمت بنزین را افزایش دهد، در نتیجه مصرف و قاچاق زیاد می‌شود، زیان‌های فراوان به تولیدکنندگان پالایشگاه‌ها وارد می‌شود، تجهیزات به‌روز نمی‌شوند، پتروشیمی‌ها را مجبور به تولید بنزین بی‌کیفیت و بیماری‌زا می‌کنند، مجبور به واردات بنزین می‌شوند، ظرفیت واردات آنان هم کم است درحالی که از کشور قاچاق هم می‌شود و خلاصه یک بحران بزرگ ایجاد می‌شود و تاکنون چندبار با این بحران مواجه شده و با هزینه زیاد عبور کردند، ولی دست از قیمت‌گذاری برنداشتند. عین همین اتفاق در نظام پزشکی و تعرفه‌های دستوری رخ می‌دهد. حتی برای قیمت‌گذاری از معیار‌های ساده‌لوحانه و زیان‌بار استفاده می‌کنند. تعرفه پزشک با ۳۰ سال سابقه را با پزشک جدید یکی اعلام می‌کنند در نتیجه مردم هم دنبال پزشک حاذق می‌روند و سر پزشک تازه‌کار بی‌کلاه می‌ماند!

سیاست نادرست تعرفه‌ای چه مشکلاتی ایجاد می‌کند؟ مهم‌ترین وظیفه یک پزشک، تشخیص بالینی (Clinical Judgment) است. همان که در ایران به نام ویزیت پزشکان شناخته می‌شود. عوام هم توجهی به اهمیت این بخش ندارند و آن را کار ساده و بی‌زحمتی می‌دانند. در واقع بخش‌های دیگر اقدامات تشخیصی مثل آزمایشگاه، سونوگرافی، پاتولوژی و... هنگامی معنادار هستند که بخش اول درست انجام شود. حالا اگر به هر دلیلی دستمزد این بخش به صورت نامتعارف کمتر از ارزش اقتصادی آن تعیین شود و برای پزشک مقرون به‌صرفه نباشد، انگیزه پیدا می‌کنند که مرحله تشخیص را کوتاه یا پرهزینه کنند که هر دو مورد آن به زیان بیمار و حتی به زیان بیمه‌ها است. بیمار درمان نمی‌شود، هزینه‌های پاراکلینیکی و حتی اقدامات زاید برای بیمار تجویز می‌شود و این یکی از عوارض بسیار مهم از عدم توجه به تعرفه‌های منطقی در خدمات تشخیصی پزشکی است. حتی هزینه‌های دارویی بالا می‌رود؛ بنابراین پزشکان اگر نتوانند از طریق تشخیص بالینی درآمد متعارف خود را به دست آورند، دست به اقداماتی می‌زنند که اولین آن طولانی و پرهزینه شدن مراحل درمان است و چه‌بسا کیفیت تشخیص و درمان هم کاهش پیدا می‌کند.

دوم؛ دست به دامن اقدامات درمانی می‌شوند که با استفاده از روش‌های دیگر مثل اعمال جراحی یا اقدامات پرهزینه دیگر انجام می‌شوند. اگر این کار هم کافی نبود، حوزه پزشکی خود را تغییر می‌دهند و مثلا به امور زیبایی و بهداشت روانه می‌شوند. اگر باز هم نشد، حرفه خود را تغییر می‌دهند و عطای پزشکی را به لقایش می‌بخشند و درنهایت نیز مهاجرت می‌کنند. برخی نیز تحت فشار‌های نامتعارف اقتصادی، اجتماعی و مدیریتی وزارتخانه و اجرای طرح برای پزشکان و از همه بدتر فشار کاری فراوان و تحقیر، به ناچار خودکشی را انتخاب می‌کنند. روشن است که به ازای هر خودکشی موفق، ده‌ها خودکشی ناموفق و به ازای هر اقدام به خودکشی (موفق یا ناموفق) صد‌ها نفر فکر خودکشی می‌کنند. مساله مهم‌تر اینکه برخلاف آمار‌های کلی خودکشی‌های عمومی که مردان بیشتر از زنان خودکشی می‌کنند در پزشکان زنان بیشتر از مردان اقدام به خودکشی می‌کنند که ناشی از فشار مضاعف رسمی و اجتماعی به آنان نسبت به مردان است.

بیمه‌ها ذی‌نفع در نظام بهداشت و درمان هستند، ولی به راحتی سیاست‌گذاری می‌کنند، ولی این نیز ظاهر ماجراست، چون ذی‌نفع‌های خصوصی در دارو، تجهیزات و خدمات پاراکلینیکی، به‌ویژه باوجود ارز‌های ترجیحی و... آن اندازه زیاد و اثرگذار هستند که جایی برای دفاع از منافع بیماران نمی‌ماند. در این میان حساب‌های ملی سلامت سال‌ها است که منتشر نمی‌شود و کسی نمی‌داند که وضعیت هزینه‌های بهداشت و درمان چگونه است؟ از جمله یکی از مسائل مهم نیز تقاضای القایی است که هزینه سنگینی را بر دوش این نظام بار می‌کند، ولی داده‌های لازم برای فهم و محاسبه این مسائل در دسترس قرار نمی‌گیرد. ایجاد تقاضا‌های القایی گاه در سطح فردی است که ارقام چندان بالایی نخواهد بود، ولی این هزینه‌ها گاه ساختاری است که دو نمونه آن در سیاست توسعه تخت‌های بیمارستانی یا انجام عمل‌های نه چندان ضرور مثل برخی پروتز‌ها دیده شدند که به‌طور مشخص هزینه‌های غیرضرور هستند.

همچنین تقاضا‌های منطقه‌ای و استانی برای ساخت بیمارستان معمولا ریشه در ذی‌نفع‌های مالی دارد که هزینه‌های سنگینی را بر دوش بودجه و مردم بار می‌کند. در همین زمینه باید به سقوط سهم سلامت از GDP به حدود ۴ و نیم در‌صد اشاره کرد که شاید نتوان چندان انتظار داشت که این نسبت به سطح حتی همسایگان ما برسد، چون حجم کلی سرمایه‌گذاری در کشور مشکل دارد، ولی می‌توان انتظار داشت که همین مقدار به صورت بهینه مصرف شود و اولین گام برای این بهینه‌سازی اعلام رسمی اسناد منابع و مصارف بخش سلامت و نیز اعلام رسمی حساب‌های سلامت ملی است تا بتوان مطمئن شد که نظارت عمومی بر نحوه تحصیل منابع و تخصیص هزینه‌ها تا چه میزان درست و بهینه بوده است.

تقاضای القایی ناشی از تعرفه پایین موجب شکل‌گیری فرآیند پیچیده‌ای شده که تقاضای القایی را دیگر به سطح فردی منحصر نمی‌کند، بلکه نظام‌مند و نهادی شده است. همچنین سیاست ایجاد تخت بیمارستانی به‌ویژه در برخی مناطق از تبعات این تقاضای القایی نظام‌مند است. سیاست ایجاد تخت بیمارستانی پاسخ مناسب برای مشکلات بهداشت و درمان کشور نیست. طبق اعلام دولت در سال گذشته ۷۵ هزار میلیارد تومان برای ۱۵۰۰۰ تخت بیمارستانی هزینه شده است. هر تخت برابر ۵ میلیارد تومان! تا پایان سال ۱۴۰۲ نیز ۷ هزار به آن اضافه می‌شود. بیش از ۶۰ هزار تخت بیمارستانی نیز در دست ساخت دارند! درحالی که ضریب اشغال تخت بیمارستانی در مناطق دورافتاده بسیار پایین است و پزشکان متخصص کافی هم ندارند و بیماران به مناطق دیگر می‌آیند و هزینه سنگینی می‌پردازند.

از سوی دیگر قیمت‌گذاری‌های تعرفه‌های پزشکی، موجب رواج زیرمیزی و بی‌قانونی می‌شود و قطعا به زیان مردم و مهم‌تر از آن اخلاق پزشکی و رابطه پزشک و بیمار می‌شود. همچنین به ورشکستگی بیمارستان‌ها و تعطیلی آن‌ها می‌انجامد، مگر اینکه فراتر از تعرفه‌ها عمل کنند، وگرنه چه معنا دارد که در بیمارستان‌ها در قسمت صندوق آگهی نصب شود که غیر از پرداخت‌های رسمی و تعیین شده، هیچ نوع وجه دیگری پرداخت نکنید؟ عوارض این تعرفه‌ها سنگین است، به قول دکتر زمانی، رییس یکی از مهم‌ترین گروه‌های پزشکی یعنی مغز و اعصاب، تعرفه‌های اعلامی درمان بیماران دچار سکته مغزی را با بحران مواجه می‌کند.
به همین دلایل است که سیاست‌های ابلاغی سلامت که در سال ۹۳ به متولیان سلامت تکالیفی را واگذار کرده است فارغ از درست یا غلط بودن خود سیاست‌ها به گفته دبیر فرهنگستان علوم پزشکی کشورکه خود سال‌ها مسوول اجرایی بوده، فقط ۳۰ درصد اهداف در ۱۰ سال اخیر تحقق یافته است.

در حوزه آموزش پزشکی به نظر می‌رسد که خرافات و شبه علم نیز وارد این حوزه شده و به نام طب سنتی و اسلامی چهار نعل به پیش می‌تازند و موجب تعجب است که مورد حمایت‌های رسمی نیز قرار دارند. مدعیان طب سنتی، کار پزشکان را بی‌ارزش معرفی می‌کنند و علم را زیر سوال می‌برند تا بازار خرافات خود را رونق دهند و از حمایت رسمی هم برخوردارند. در نتیجه، پزشکان احساس می‌کنند شأن علم و اعتبارشان زیر سوال می‌رود و دلبستگی خود را به حرفه‌شان از دست می‌دهند. اخیرا دیدم پا را از عقلانیت متعارف نیز فراتر گذاشته‌اند و خواهان زایمان در خانه شده‌اند با این توجیه که در صدر اسلام بیمارستان نبود زنان در خانه زایمان می‌کردند!

در واقع می‌توان گفت که مشکل اصلی پزشکان جوان و دانشجویان این رشته، فقدان امید به آینده است. این محصول و برآیند، چشم‌انداز منفی اقتصادی، مشکلات و سختی محیط کار، عصبانی از تبعیض و بی‌توجهی به قواعد علمی برای برنامه‌ریزی در حوزه مهم پزشکی و فشار‌های مجموعه این موارد موجب شده که برخلاف گذشته تقاضا برای ورود به رشته‌های تخصصی و فوق‌تخصصی بسیار کم شده است و این نشانه وضعیت پزشکی و بخش درمان کشور در آینده است؛ آینده‌ای که باز هم برای درمان باید یا عازم خارج شد یا سختی کشید و زودتر با‌دار دنیا خداحافظی کرد.

رفتاری که با پزشکی و پزشکان می‌شود نمونه‌ای از شیوه مدیریتی است که جز استفاده از اجبار و قوه قهریه راه دیگری بلد نیست. در اقتصاد با قوه قهریه و دستور، قیمت‌گذاری می‌کند، در مسائل فرهنگی و اجتماعی که بی‌نیاز از بیان است و اخیرا حتی در بیمارستان‌ها تشدید شده است و بعضا به پلمب آن منجر گردیده است؟! در مسائل آموزشی هم همین روش را به کار گرفته است. با این ملاحظه نمی‌توان انتظار داشت مساله‌ای حل شود، ولی می‌شود اطمینان داشت که با ادامه این روش‌ها مشکلات بیشتر و بیشتر خواهد شد.

آقای رییسی با افتخار اعلام می‌کند که مسوولان اروپایی می‌گویند مردم اروپا برای درمان به ایران می‌آیند. این امر دو علت مکمل یکدیگر دارد؛ اول اینکه در حال حاضر خدمات درمانی پزشکی در ایران به‌طور نسبی از سطح استاندارد کافی و حتی خوب برخوردار است که می‌توان برای درمان به ایران آمد، البته روشن است که این موقعیت ربطی به این دولت ندارد محصول سیاست‌های ۸ دهه گذشته است که با زحمات و صرف سرمایه‌های فراوان به این نقطه رسیده است و اکنون دولت کنونی باید آن را حفظ کند و بهبود بخشد. ولی علت دوم و مهم‌تر وجود هزینه‌های بسیار پایین خدمات درمانی به ویژه در مقایسه با کشور‌های اروپایی است.

اگر صرف می‌کرد، مردم اروپا بنزین خود را هم در ایران می‌زدند و یخچال خود را هم در ایران به پریز برق وصل می‌کردند، ولی این دو مورد را نمی‌توانند، به جایش می‌صرفد که دو هفته سر کار نروند و با هواپیما بیایند و دو دندان ایمپلنت کنند و یک عمل جراحی قلبِ باز هم انجام دهند و به راحتی برگردند، قطعا خیلی سود خواهند کرد هم فال و هم تماشا است. هنگامی که تجهیزات پزشکی با ارز ترجیحی و دارو با ارز بسیار ارزان‌قیمت و تعرفه پزشکی کمتر از ۱۰ درصد و حتی ۵ درصد اروپا باشد عقل سلیم حکم می‌کند که به اینجا بیاید و از فرودگاه یک راست برود نزد بهترین متخصصان مربوط، متخصصانی که در اروپا چند ماه زمان می‌برد تا او را ویزیت کنند. این اتلاف منابع کشور است اگر توجه می‌کردند.

دیگر خبرها

  • نتانیاهو در آستانه خودکشی سیاسی است
  • سریال طنز «بدل» جایگزین «هفت سر اژدها» می‌شود
  • تذکرکاظم صدیقی به دولت درباره برخورد با مردم!
  • هر ۱۰ روز یک پزشک خودکشی می‌کند
  • ۳۰ درصد پلیس‌های ترکیه در فکر خودکشی
  • سناریوی خودکشی، قتل از آب درآمد
  • ۹ فیلم نفس‌گیر کره‌ای کمتر دیده شده ؛ از دست ندهید (+عکس)
  • «امتداد» آماده پخش شد/ فیلم و سریال از دریچه فلسفه و اندیشه
  • سناریوی خودکشی قتل از آب درآمد
  • نظام درمانی را به کجا می‌برند؟